«د داخ برا»
89/10/13 8:19 ع
د داخ برا
برا به نور چو قامتم چه م یاس
چیتو ناتی برا پشتم شکـیـاس
بـرا ت خــو چـگـی آو بــاری
بــرا دســه لـت ارا بــریــاس
بـرا ت خــو چـگـی آو بــاری
بــرا خــونــت ارا رشـیــاس
رباب لای لای علـی لای لای
مه مو مه شـکت ارا دریــاس
خـون بـگیرم د دشته نـینــوا
عباسم تــک و تنیا کشیـاس
د ویــر نیه چــو داخــت بـرا
د یـــادو تــا دنــیــا دنــیـاس
ترجمه
در سوز برادر
برادر ببین چگونه قامت من شکسته شده ؛ رفتی و بر نگشتی کمر من شکست
برادر تو رفتی آب بیاری؛بردار دستت چرا بریده
برادر تو رفتی آب بیاری؛خونت چرا ریخته شد
رباب لای لای علـی لای لای ؛عمو مشکت چرا پاره شده
خون گریه کنم تو دشت نینوا؛عباس (ع) من تک و تنها کشته شد
داغ تو برادر از یاد نمیره تا دنیا دنیاست
التیام19/9/89
«امان از دل زینب....»
89/10/13 8:16 ع
دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینهی صوت علی بود
چه گوشی میکند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشهی اهل تناسخ:
حلول روح او، در جسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری؟ الله اکبر!
زینب های زمانت را بشناس....
آری...همسران شهدا....آنانی که صبر را از بانوی صبر به جان آموختند تا توانا باشند برای دیدن شامیان زمان .....آنانی که عشق را حقیقتا از بانوی صبر آموختند....
امان ....امان....امان از دل زینب....
بانوی من....عشق وصبر را ما از تو آموختیم....
زینب من.....ماعشق را در مکتب شما به میدان دنیا برده ایم....
الفبای کلاس ما....ح س ی ن ...است
آری ...مکتب زینب مکتب درس عاشقی است درمیدان بلا....در کشاکش صبر
یاصاحب صبر...
همین!