«درد و دل»
89/10/13 8:25 ع
من هر شبی با یکی از شهدا در د و دل می کنم
تصمیم گرفتم بعضی هاشو تو وبلاگم بزارم.
19/1/89
بنام حق...
سلام
دلم خیلی گرفته. امشب با کدومتون درد و دل کنم ، امشب با کدومتون حرف بزنم؟؟؟
یه دنیا شرمندم که اینقدر پشتمو دارید.
یه دنیا شرمندم که اون چیزیکه باید باشم نیستم.
یه دنیا شرمندم که ....
دلم پره درده . دلم تنگه براتون.
دونه دونه اشکام عشقمو ثابت میکنه.
شهدا!
می خوام بی صدا تو وبلاگم فریاد بزنم که شما زنده اید. شما دست کسی رو که دوستون داره
می گیرید.
شهید کاظمی من همه ی درد و دلامو می یومدم شهدا به شما می گفتم . شما تمام راز زندگی منو
می دونستید.
ممنون که کمکم کردید تا را همو پیدا کنم. ممنون که کمکم کردید تا ارزشامو بشناسم و باورهامو
تقویت کنم.
میخام هر چی فاصله مونده تا به شما برسمو بردارم .
تنها آرزوم اینه که اگه لایق باشم بتونم راهتونو ادامه بدم ، بتونم یادتونو زنده نگه دارم.
یا علی....
«وای ! من آبروی چفیه ی تو را بردم...»
89/10/13 8:25 ع
وای ! من آبروی چفیه ی تو را بردم...
تیپ تو قشنگ بود.توی عکس ها و پوستر ها زیاد دیده بودمت. توی فیلم ها قشنگ و مهربان می
خندیدی. یا علی می گفتی و دل شیر پیدا می کردی برای جنگیدن.
من ، عاشق تو شده بودم. می خواستم کاملا عین تو باشم ؛ همان قدر تو دل برو و صمیمی...
لباس خاکی ات را به تن کردم . همان لبخند گرم تو را توی صورتم کاشتم. تسبیح یادگاری ات را
که بوی خاک شلمچه می داد ، دستم گرفتم و دست آخر هم چفیه ی دوست داشتنی ات را به
گردن انداختم.
جلوی آینه چند بار قدم زدم . خودم را حسابی ورانداز کردم. تیپم کامل شده بود. اما من گفته بودم
که می خواستم کاملا عین تو باشم. حالا باید مثل تو رفتار می کردم . باید مرامم هم مثل تو می
شد. باید نترس می شدم.
باید سنگر علم را نگه می داشتم . باید از نام و نان می گذشتم. باید خدایی می شدم. باید بادکنک
های رنگی و خالی دور و برم را می ترکاندم. باید حقیقت بین می شدم.
اما خدائیش این یکی سخت بود.
من آن همه زحمت کشیده بودم که تیپم عین تو باشد ، اما اگر می خواستم مرامم هم عین تو باشد.
می بایست طرف حسابم ، فقط خدا می شد...
اسمت را چسبیده و رسمت را رها کرده بودم . نصفه نیمه شبیه تو شده بودم.
لبخند ملیح تو ،هنوز روی صورتم بود ، اما دلم ، راه و رسمم ، منش زندگی ام ، اخلاقم ....!
وای ! من آبروی چفیه ی تو را بردم.
" نوشته ی سیده زهرا برقعی از مجله کوله بار جوان"