«هیچ وقت از رهبرتان جدا نشوید»
89/8/13 11:17 ع
هیچ وقت از رهبرتان جدا نشوید و از قرآن و عترت پیامبر جدا نشوید.
بیشتر قرآن بخوانید و به گفته های آن عمل کنید. تا آخرین لحظه عمرتان
دست از امر به معروف و نهی از منکر نکشید.
دانشجوی شهید بمانعلی دهقانی
تحصیلات : تربیت معلم / دانشگاه تربیت معلم یزد
«بهترین عبادت خواندن قرآن کریم است»
89/8/13 11:17 ع
هر چند وقت یکبار آقا اجازه حضور عروس و دامادهای جوان را برای جاری ساختن خطبه عقد از لبان مبارکشان صادر می کنند.کتاب "مطلع عشق" گزیده ای از رهنمودهای حضرت آیت الله سید علی خامنه ای به زوجهای جوان است که توسط "محمد جواد حاج علی اکبری" جمع آوری شده است.در ابتدای این کتاب خاطراتی شیرین از این مجالس بیان شده که یکی از آنها در ذیل این گزارش می آید.
به گزارش جهان لحظات سخت انتظار رو به پایان است.انتظار شیرین جوانان مومن،عروس و دامادهای جوان ،با نزدیک شدن ورود رهبر و مقتدایشان در حال تعبیر شدن است.
...قبل از ورود رهبر شخص با صفایی جلوی جمع می ایستد با چند تذکر اعلام می کند که آقا وکیل عروس خانمها هستند و جناب آقای محمدی گلپایگانی ،از دامادها وکالت خواهند گرفت.
عروسها از این موهبت الهی احساس کرامت و سرافرازی می کنند و زیر چشم به دامادها فخر می فروشند.دامادها اندکی دلخور می شوند ولی بعد با توجه به اینکه اصل قضیه همان "انکحت"است که آقا می گوید، خودشان را آرام می کنند.به هر حال معلوم می شود از همین اول باید هوای خانمها را داشت.
همه چیز مهیاست ...!و لحظاتی بعد...پرده کنار می رود و سیمای پر نور نائب مهدی با هاله ای زهرایی و لبخندی آسمانی بر جمع طلوع می کند.
مطابق با شیوه این محافل ابتدا رهبر در جملاتی کوتاه و نغز چند نکته به رهروان جاده خوشبختی هدیه می دهند....بعد از بیان نکته ها، از یک یک عروس خانمها وکالت می گیرندواینجا دیگر کسی برای بله گفتن ناز نمی کند.
بعد از چند نفر، آقا نام عروس دیگری را می خوانند و با ذکر مهریه و یادآوری شروط ، از او وکالت می خواهند...بر خلاف رویه دختر سکوت می کند.جمع در حیرتی سنگین فرو می رود.آقا اندکی درنگ می کنند :"اگر وکالت ندهید عبور می کنم..."
دختر در حالی که بغض گلویش را می فشرد لب باز می کند:"آقا جان شرط داره!"
تعجب حاظران بیشتر می شود."چه شرطی دخترم؟"
"به شرط اینکه شما من و پدرم را در روز قیامت شفاعت کنید."
و کسی از کنار جلسه ادامه می دهد:"آقا !ایشان دختر سردار رشید اسلام شهید ... هستند."
جمع منقلب می شود .آقا متواضعانه پاسخ می دهند:"دخترم!پدر عزیز و شهید شماست که باید از همه ما شفاعت کند!"
اشک از چشمان دختر سرازیر می شود و مجلس به یاد لاله های زهرایی حال و هوای دیگری می گیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تدارکاتچی: سربندهای فراموش شده