«مرگ سیاسی»
89/8/8 3:13 ع
1 – بی شک جریان اصلاحات توانست در دوران اولیه خود به رشد و نموی نسبتاً مطلوب دست یابد ، هرچند در سالهای بعد به دلیل رادیکالیزه شدن سپهر سیاسی کشور شاهد شالوده شکنی مدیران اصلاح طلب و درنوردیدن مرزهای قانونی و خطوط قرمز از سوی اصلاح طلبان رادیکال بودیم اما در برخی ذهنیت های اجتماعی هنوز این امید وجود داشت تا اصلاحات با اصلاح کردن خود ! در برهه ای دیگر قد علم کند و با مانیفست نوینی از اصلاح طلبان اصولگرا زمام امور اجرایی کشور را در دست گیرد . ولی در فضای کنونی نه تنها کورسوی امیدی هم نیست بلکه موجی از تنفر و انزجار عمومی فراموش ناشدنی نسبت به اصلاحات و اصلاح طلبان در حال شکل گیری است و اگر آن دسته از اصلاح طلبان میانه رو ( عده ای سنتی ها ، اقلیت های مجلس و بروکرات ها ) کمی دیر بجنبند ، آبروی سیاسی را به ننگ سیاسی بدل ساخته و آنگاه بایستی یاد و نام خود را تنها در سیاهچال تاریخ جست و جو کنند .
2 – علاوه بر اهمیت آبروی سیاسی و عزت نفس در سیاستمدارای ، اصول اولیه سیاست آموخته است که بایستی همواره از سیاست های غریزی ( سیاست مبتنی بر کنش و واکنش عاطفی ، احساساتی ) دوری کرد و تنها باید با اتخاذ سیاست های عقلانی ( سیاست توام با عقل و منطق و صبر ) طی مسیر نمود . سوال اساسی آنجاست که بیانیه های سریالی میرحسین موسوی ، حمایت های غربی ، معدود هواداران متمایل به هیجان و«فان » ( امثالی چون مجید توکلی که با چادراز دانشگاه فرار کرد ) و فضای سایبری و اینترنتی و حتی حمایت برخی کهنه کاران سیاسی و اصولا تمامی تاکتیک های برآمده از تعلیمات جین شارپ ... که ریزش صد درصدی آرا و از دست رفتن پایگاه اجتماعی از رهاوردهای آن بوده جزو سیاست های عقلانی است؟ و آیا می توان با آن انگاره ها و آموزه ها انقلاب ریشه دار در 1400 سال پیش را سرنگون ساخت و یا آنکه بر حاکمیت نظام اسلامی مبتنی بر مردم سالاری دینی غلبه کرد ؟ حاشا و کلا .سیاست بر مدار غریزه میرحسین موسوی چنان کرد که وی در مجلس ختمی شرکت کرد که مرده ای در آن نبود !!! آیا چنین هویتی می ارزد در زمره اصلاح طلبان قرار گیرد ؟
3 – آنچه از اصل مردم سالاری و جنس شعارها و مطالبات مردمی و موج اعتراضات اجتماعی عموم نسبت به تحرکات جریان فتنه بر می آید مدلول این ادعاست که هواداری از میرحسین موسوی در تقابل با مردم سالاری ، مردم دوستی و مردم خواهی است . خروش عظیم مردم و طول و عرض کمی و کیفی راهپیمایی ها ( در تهران جمعیت تخمینی در حدود 4 ملیون و در قم جمعیتی در حدود 6 برابر تمجعات گذشته ) نسبت به هتک حرمت عاشورا ی حسینی نشان دهنده این واقعیت است که ملت انقلابی ایران با تاسی از آموزه های حسینی و ولایی خود دست رد بر جریان فتنه زده و خواستار موضع گیری صریح جریانات سیاسی نسبت به حرمت شکنان هستند . لذا جریان چپ ( سنتی ها ، اقلیت مجلس و بوروکرات ها و تکنو کرات ها ) بایستی توهم پیروزی و یا شکل گیری یک جنبش و یا تحت فشار قرار دادن حاکمیت را از خود دور کنند و نسبت به این حرمت شکنی ها موضع گیری صریحی را اتخاذ کنند تا حداقل آبروی سیاسی ، عزت نفس و سیاست عقلانی را در کارنامه خود باز آورند.
«حالات و روحیات شهدا»
89/8/8 3:13 ع
به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگیم در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. به نام او که به اویم و زندگیم به خاطر اوست. شدنم در جهت اوست. بودنم از اوست. رفتنم از اوست. یادم به اوست. جانم به اوست. معشوقم اوست. معبودم اوست. مقصودم اوست. مرادم اوست. احساسش میکنم با قلبم، با ذره وجودم، با تمام سلولهایم، اما بیانش نتوانم کرد./ علی طائی
*************** ـ به نام او که نامش داروی دلهای خسته است و ذکرش ضفای قلبهای شکسته. معرفتش معراج عارفان است و قدرتش موجب استواری مجاهدان فیسبیلالله. سپاس او را که مصیبت را موجب تعالی انسان قرار داد، بشر را صاحب اراده نمود و به وی نعمت انتخاب عطا فرمود تا «أسفل السافلین» را زیر پا نهد و پذیرای «انا الیه راجعون» گردد. آنگاه در مقام «رضیالله عنهم و رضوا عنه» آرام گیرد. خداوندا، بندگانی بودیم با کولهبار سنگین تملقها. بار سنگینی بود و غرق در دنیا تا آنکه از لابلای امواج رحمت «مقلب القلوب» بناگاه برقی جهید و تا اعماق جان دوید. و در جان مرده ما روحی دیگر دمید. جای درنگ نبود، برخاسته و در این خیل روندگان راهت دویدیم. پس، دیگر بار فریاد کردیم پروردگارا، یاوری هستیم از یاوران مکتب و هوایی زیارت حسین(ع) که برای رسیدن به کربلای تو بسیاری شهید دادیم. حسین جان، هوای تو در دلهایشان بود که تو در وقت «شهادت» سرهایشان را به دامان گرفتی. و این بار نسیم جانبخش رحمت خداوندی بود که بر چهرههای عرق کرده و تنهای زخم خورده من وزید و صبح صادق نوید میداد در حالیکه با خالق خویش زمزمه میکردیم. هوای دیدار حسین(ع) در دلم بود. خداوندا، خون من در قبال شهیدان ناقابل است. حبیبالله خطیبی *************** ـ به نام خدای شهیدان که فرمود: شهید بیمرگ است، و به پاس خون شهیدان که قلب گرمشان بر آسمان شهر جنایت به خون نشست بگذار که همت والایشان را بستایم، و به حرمت و تقوایشان شاید که روزمرگیمان را از تن بزداییم. / حسن قدیانی *************** ـ با سلام خدمت امام زمان(عج) و نایب بر حقش امام خمینی. با سلام بر آن امامی که با فرا رسیدن حمله دامانش غرق به خود میگردد. سلام بر کسی که یار و یاور جانبازان است. سلام بر کسی که در زمان حمله در دامان خود شهید و زخمی دربردارد. و خلاصه، سلام بر کسی که در شب حمله ـ بعد از خدا ـ امید رزمندگان به اوست. بلی، مهدی موعود(عج) را میگویم. / حمید فخاری *************** سلام،سلام از دیار شهیدان به خون غلطیده ایران، از جایی که خمپارههای دشمن مانند باران زمین را میپوشاند وا نسانهای مومن مانند کوههای سخت در برابر این ترکشها استقامت میکنند، برای یک هدف و فکر، و این از دین و حدتانگیز اسلام است. به خدا قسم آنچه که بتوانید احساس کنید نگفتهام؛ بگذار، آنهایی که میگویند احساسات است بگویند؛ بگذار آنهایی که میگویند تبلیغات است بگویند، زیرا نمیفهمند، درک نمیکنند، همه چیز را در مرز خود میبینند. آن قدر تنگنظر هستند که نمیتوانند ابعاد این انقلاب را درک کنند. / رضا طهانی *************** ـ سلام بر دل خستگان صابر در طریق الیالله، و سلام بر دلسوختگان داغدار مجاهد فی سبیلالله، و سلام بر دلباختگان لقاءالله، و سلام بر امام زمان حضرت ولیعصر(عج) و نائبش ولی زمان «روحالله»، و سلام بر شهیدانی که اسرار نهفته را بر روی شمع جگرشان سوزانیدند و در راه حق از تمامی وجودشان گذشته و قطرههای پاک خونشان را هدیه به درختی کردند. که بذر گلگون آن را در عاشورا «حسینبن علی(ع)» کاشت. و سلام بر دلیرمردان سنگر توحید، رزمندگان کفرستیز، عابدان دلسوخته و دلباختگان عاشق، که سراسر وجودشان سوختن و سوختن و سوختن است. و سلام بر شما امت شهیدپرور. خوشا به حالتان که قدر رهبر را دانستید و ندای حسینیاش را لبیک، فریادرس مستضعفان گشتید و تارهای عنکبوتی سیاه دنیوی را از هم گستید و اسلام را دریافتید و اسلام را در جهان آیینه پیروزی قرار دادی و شیعیان مظلوم را به سرکشی در مقابل ظلمی که بر سرورشان «حسینبنعلی(ع)» از سوی ستمگران رفت روا داشتند وا داشتید. هدایتگر شدید و بهترین عزیزانتان را هدیه به درگاه حق تعالی نمودید، و خداوند هدیههایتان را قبول کرد و در جوار الله قرار داد و سربلند از آزمایشی که خداوند برایتان قرار داد بیرون آمدید. ولی، باید باز هراس از نیرنگاه و شیطنتها داشته باشید، باید همیشه هوشیار باشیم و درمقابل مفاسد مقاومت و سرکش باشیم، و بهترین حالت این است که یاد شهدا باشیم و به قول شهیدی: «شهدا را به خاک نسپاریدف بکله به یادها بسپارید.» و طریق سیرت شهدا را مدنظر داشته باشید و شهدا را معلم خویش گمارید تا شاید انشاءالله در جنت خدایی شفیعمان قرار گیرند. / محمدهادی میرزائی .*************** ـ ای کاش قلب آدمی به رشته تحریر درمیآمد تا عشق وشور آن به طور همگانی به وصف درآید. ای کاش خداوند به ما چشم بصیرت عطا میفرمود تا دیگر به شهیدان «فی سبیلالله« مرده نگوییم. و ای کاش توانایی شناخت اماممان را داشتیم و قادر به فهم کلامش و درک جاذبه الهیاش بودیم، چرا که در این صورت مرگ، چهره دهشتزای خود را به زیبایی شیرینی داد که نه با نظم و نه با نثر قادر به وصفش نبودیم./ علیرضا حجتدوست *************** ـ آری، چه زیباست جان دادن در راه او (خدا)، و چه لذتبخش است حاضر شدن در محضر قیامت با تن خونین،و چه غرورآفرین است با روی تابان بر رخسار سیهگونه شیطان صفتان نگریستن، و چه شکوهمند است لحظه وصال با دوست و لحظه فراق از یار، و چه شگفتآور است استقبال الله از جنود خود،و چه دلرباست لبخند پیروزی بر لبان امام. / حمیدرضا امیرسلیمانی *************** ـ وه،چه زیباست که خریدار و مشتری انسان خدا باشد، و چه والا و پرعظمت است انسانی که از تمام زشتیها بریده باشد که خدایش خریدار او باشد و او را به دست زشتترین انسانهای زمین بکشد و به نزد خویش ببرد. / محمود عبادسیچانی *************** ـ سالهای فراوانی از عمرم سپری شد و شبها و روزها پشت سر هم از راه رسیدند و درخزیدند و چهره واقعی زندگی همچنان برای من تیره و تار و به شکل معمای ناگشودنی همواره آزارم میداد. و با گذشت روزگاران آن چهره ملکوتی زندگی، پوشیدهتر میگشت، از آن هنگامی که به دنبال آن معبود محبوب گشتم نخستین پردهای که از جلوی چشمانم کنار رفت، پرده نادانی بود که گمان میکردم زندگی همان خورد و خراب است، که خدای مهربان از فرو رفتن در آن منع کرده است؛ پرده دوم هنگامی برداشته شد که خود را در تکاپو در مرز زندگی و مرگ دیدم و از زندگی و مرگ در زندگی نگذشتم. خدایا، ای آفریدگار مهربان من، دیدم چه حقیقتی نورانیتر از خورشید و نوازشگرتر از نسیم صحرایی در این لحظات بود که خدا خداگویان سر تاسر هستی در برابر دیدگانم درخشیدن گرفت، و چهره واقعی زندگیم را دید. این همان چهره ملکوتی بود که از بوته «ونفخت فیه من روحی» شکفته و چون گل زیبا میخندید و عطرافشانی میکرد، این سیر و سیاحت درونی جدید و پرواز معراجی همان «شهادت» است که خداوند هستیبخش انسان را به شرف آن نایل فرمود./ غلامرضا ساقندیان طوسی |