«مرگ سیاسی»
89/8/8 3:13 ع
جریان براندازی که پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری رخ نمود مدتی است سلانه سلانه چهره معاند خود را از پس پرده نفاق بیرون آورده و در برابر اذهان عمومی به رونمایی معاندانه ای روی آورده است به طوریکه اکنون طرح تقلب انتخابات و دیگر ادعاهای واهی آنان رنگ باخته و در بازه زمانی چند ماه گذشته ، هتک حرمت نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه ، توهین به ساحت حصرت امام (ره) و ارزشهای دینی و اسلامی بویژه هتک حرمت عاشورای حسینی درکارنامه آنان ثبت شده است . از سویی نمی توان ازشکست های پی در پی جریان فتنه به سادگی عبورکرد چه آنکه این جریان حداقل در یک ماه گذشته در سه سناریوی مهم خود ( 1 – وقایع 16 ، 17 و 18 آذر ماه 2 – مرگ مرحوم منتظری 3 - عاشورای حسینی ) با شکست های جبران ناپذیری روبرو شده است . در چنین فضایی که دست اندرکاران جریان فتنه با بحران « ریزش آرا » و « مرگ سیاسی » مواجه شده اند برخی عناصر اصلاحات از چپ سنتی ( مجمع روحانیون و سید حسن خمینی ) تا تکنوکرات چپ کرده ! ( طیف هاشمی رفسنجانی و جاسبی ) و چپ های بروکرات و دیوان سالار که در برابر تحرکات آنارشیستی هوادارن موسوی و کروبی سکوت اختیار کرده اند سوالات بسیاری را متبادراذهان تحلیلگران و کارشناسان سیاسی نموده اند .
1 – بی شک جریان اصلاحات توانست در دوران اولیه خود به رشد و نموی نسبتاً مطلوب دست یابد ، هرچند در سالهای بعد به دلیل رادیکالیزه شدن سپهر سیاسی کشور شاهد شالوده شکنی مدیران اصلاح طلب و درنوردیدن مرزهای قانونی و خطوط قرمز از سوی اصلاح طلبان رادیکال بودیم اما در برخی ذهنیت های اجتماعی هنوز این امید وجود داشت تا اصلاحات با اصلاح کردن خود ! در برهه ای دیگر قد علم کند و با مانیفست نوینی از اصلاح طلبان اصولگرا زمام امور اجرایی کشور را در دست گیرد . ولی در فضای کنونی نه تنها کورسوی امیدی هم نیست بلکه موجی از تنفر و انزجار عمومی فراموش ناشدنی نسبت به اصلاحات و اصلاح طلبان در حال شکل گیری است و اگر آن دسته از اصلاح طلبان میانه رو ( عده ای سنتی ها ، اقلیت های مجلس و بروکرات ها ) کمی دیر بجنبند ، آبروی سیاسی را به ننگ سیاسی بدل ساخته و آنگاه بایستی یاد و نام خود را تنها در سیاهچال تاریخ جست و جو کنند .
2 – علاوه بر اهمیت آبروی سیاسی و عزت نفس در سیاستمدارای ، اصول اولیه سیاست آموخته است که بایستی همواره از سیاست های غریزی ( سیاست مبتنی بر کنش و واکنش عاطفی ، احساساتی ) دوری کرد و تنها باید با اتخاذ سیاست های عقلانی ( سیاست توام با عقل و منطق و صبر ) طی مسیر نمود . سوال اساسی آنجاست که بیانیه های سریالی میرحسین موسوی ، حمایت های غربی ، معدود هواداران متمایل به هیجان و«فان » ( امثالی چون مجید توکلی که با چادراز دانشگاه فرار کرد ) و فضای سایبری و اینترنتی و حتی حمایت برخی کهنه کاران سیاسی و اصولا تمامی تاکتیک های برآمده از تعلیمات جین شارپ ... که ریزش صد درصدی آرا و از دست رفتن پایگاه اجتماعی از رهاوردهای آن بوده جزو سیاست های عقلانی است؟ و آیا می توان با آن انگاره ها و آموزه ها انقلاب ریشه دار در 1400 سال پیش را سرنگون ساخت و یا آنکه بر حاکمیت نظام اسلامی مبتنی بر مردم سالاری دینی غلبه کرد ؟ حاشا و کلا .سیاست بر مدار غریزه میرحسین موسوی چنان کرد که وی در مجلس ختمی شرکت کرد که مرده ای در آن نبود !!! آیا چنین هویتی می ارزد در زمره اصلاح طلبان قرار گیرد ؟
3 – آنچه از اصل مردم سالاری و جنس شعارها و مطالبات مردمی و موج اعتراضات اجتماعی عموم نسبت به تحرکات جریان فتنه بر می آید مدلول این ادعاست که هواداری از میرحسین موسوی در تقابل با مردم سالاری ، مردم دوستی و مردم خواهی است . خروش عظیم مردم و طول و عرض کمی و کیفی راهپیمایی ها ( در تهران جمعیت تخمینی در حدود 4 ملیون و در قم جمعیتی در حدود 6 برابر تمجعات گذشته ) نسبت به هتک حرمت عاشورا ی حسینی نشان دهنده این واقعیت است که ملت انقلابی ایران با تاسی از آموزه های حسینی و ولایی خود دست رد بر جریان فتنه زده و خواستار موضع گیری صریح جریانات سیاسی نسبت به حرمت شکنان هستند . لذا جریان چپ ( سنتی ها ، اقلیت مجلس و بوروکرات ها و تکنو کرات ها ) بایستی توهم پیروزی و یا شکل گیری یک جنبش و یا تحت فشار قرار دادن حاکمیت را از خود دور کنند و نسبت به این حرمت شکنی ها موضع گیری صریحی را اتخاذ کنند تا حداقل آبروی سیاسی ، عزت نفس و سیاست عقلانی را در کارنامه خود باز آورند.
1 – بی شک جریان اصلاحات توانست در دوران اولیه خود به رشد و نموی نسبتاً مطلوب دست یابد ، هرچند در سالهای بعد به دلیل رادیکالیزه شدن سپهر سیاسی کشور شاهد شالوده شکنی مدیران اصلاح طلب و درنوردیدن مرزهای قانونی و خطوط قرمز از سوی اصلاح طلبان رادیکال بودیم اما در برخی ذهنیت های اجتماعی هنوز این امید وجود داشت تا اصلاحات با اصلاح کردن خود ! در برهه ای دیگر قد علم کند و با مانیفست نوینی از اصلاح طلبان اصولگرا زمام امور اجرایی کشور را در دست گیرد . ولی در فضای کنونی نه تنها کورسوی امیدی هم نیست بلکه موجی از تنفر و انزجار عمومی فراموش ناشدنی نسبت به اصلاحات و اصلاح طلبان در حال شکل گیری است و اگر آن دسته از اصلاح طلبان میانه رو ( عده ای سنتی ها ، اقلیت های مجلس و بروکرات ها ) کمی دیر بجنبند ، آبروی سیاسی را به ننگ سیاسی بدل ساخته و آنگاه بایستی یاد و نام خود را تنها در سیاهچال تاریخ جست و جو کنند .
2 – علاوه بر اهمیت آبروی سیاسی و عزت نفس در سیاستمدارای ، اصول اولیه سیاست آموخته است که بایستی همواره از سیاست های غریزی ( سیاست مبتنی بر کنش و واکنش عاطفی ، احساساتی ) دوری کرد و تنها باید با اتخاذ سیاست های عقلانی ( سیاست توام با عقل و منطق و صبر ) طی مسیر نمود . سوال اساسی آنجاست که بیانیه های سریالی میرحسین موسوی ، حمایت های غربی ، معدود هواداران متمایل به هیجان و«فان » ( امثالی چون مجید توکلی که با چادراز دانشگاه فرار کرد ) و فضای سایبری و اینترنتی و حتی حمایت برخی کهنه کاران سیاسی و اصولا تمامی تاکتیک های برآمده از تعلیمات جین شارپ ... که ریزش صد درصدی آرا و از دست رفتن پایگاه اجتماعی از رهاوردهای آن بوده جزو سیاست های عقلانی است؟ و آیا می توان با آن انگاره ها و آموزه ها انقلاب ریشه دار در 1400 سال پیش را سرنگون ساخت و یا آنکه بر حاکمیت نظام اسلامی مبتنی بر مردم سالاری دینی غلبه کرد ؟ حاشا و کلا .سیاست بر مدار غریزه میرحسین موسوی چنان کرد که وی در مجلس ختمی شرکت کرد که مرده ای در آن نبود !!! آیا چنین هویتی می ارزد در زمره اصلاح طلبان قرار گیرد ؟
3 – آنچه از اصل مردم سالاری و جنس شعارها و مطالبات مردمی و موج اعتراضات اجتماعی عموم نسبت به تحرکات جریان فتنه بر می آید مدلول این ادعاست که هواداری از میرحسین موسوی در تقابل با مردم سالاری ، مردم دوستی و مردم خواهی است . خروش عظیم مردم و طول و عرض کمی و کیفی راهپیمایی ها ( در تهران جمعیت تخمینی در حدود 4 ملیون و در قم جمعیتی در حدود 6 برابر تمجعات گذشته ) نسبت به هتک حرمت عاشورا ی حسینی نشان دهنده این واقعیت است که ملت انقلابی ایران با تاسی از آموزه های حسینی و ولایی خود دست رد بر جریان فتنه زده و خواستار موضع گیری صریح جریانات سیاسی نسبت به حرمت شکنان هستند . لذا جریان چپ ( سنتی ها ، اقلیت مجلس و بوروکرات ها و تکنو کرات ها ) بایستی توهم پیروزی و یا شکل گیری یک جنبش و یا تحت فشار قرار دادن حاکمیت را از خود دور کنند و نسبت به این حرمت شکنی ها موضع گیری صریحی را اتخاذ کنند تا حداقل آبروی سیاسی ، عزت نفس و سیاست عقلانی را در کارنامه خود باز آورند.
نوشته شده توسط :داود::نظرات دیگران [ نظر]