«خداوند! به راه مانده بودیم، من و انسان در پی تو ...»
89/8/8 10:36 ص
خداوند! به راه مانده بودیم، من و انسان در پی تو و سرگردانی را می زیستیم و تو که داناتر از ما بر ما و عالِم تر از عالم می نگریستی لحظه رسیدن ما را به دو راهی تردید!!!
روشن تر از روشن بود که تو در انتهای کدامین راه، لطف انتظارت را به استقبالم گماشته ای و من تاریک تر از تاریک، بینایی بسته ام و دیدار لطفت را به خویش، «به انسان»! دریغ کرده ام، و لرزش به گامهایم هدیه می دهم و تو خداوند، تو که داناتری و می دانی که چگونه گمراهی در کوله بارم می گذارم و هدایت بر دوش مسیر توشه می کنم...
خداوند! کمی آنسوتر از این دو راه و بلافاصله پس از کور راه تردید، راه روشنی است که بی شک به تو ختم می شود و به سمت توام می آورد و ایمان در گوشم زمزمه می کند که تو مرا، «انسان را» به آن راه می رسانی.
خداوند! نزدیک تر از ... .
نوشته شده توسط :داود::نظرات دیگران [ نظر]