«از دست نوشته های شهید علم الهدی در سنگر...»
89/8/5 10:47 ع
این خانه کوچک ، این سنگر ، این گودی در دل زمین
این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است و فریاد و غوغا...بغض گلویم را گرفته ، قطرات اشک هدیه تان باد.. ..تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است...
در این چند روز با خاک انس گرفتم بوی خاک گرفته ام ؛ رنگ خاک گرفته ام...این خانه محقر برای من یک قلب تپنده شده ، یک دل پر سوز...در دل سنگر با خود سخن می گویم :
راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم....آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد سرود کنم و بعد شعار زندگی کنم ،
باشد تا این دل پر هیجان و تپش را آرامش دهد...و بعد با آن برای خود توشه بسازم و توشه را راهی گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم ...
آیات جهاد را شهادت ، تقوی ، ایمان ، ایثار ، اخلاص ، عمل صالح و .......... همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد...
و سنگرم میعاد گاه ملاقاتم با خدا شودو سنگرم قبله دومم گردد...حتما بیشتر قرآن خواهم خواند...دردل سنگر با خود سخن می گویم...خدایا ای نزدیکترین مونس به دوستانت...
راستی این سرود را از اصغر شهید به یاد دارم:
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را
پنهان نگشته ای که شوم طالب حضور
غائب نگشته ای که هویدا کنم تو را
خانه کوچک و با عظمت ، کوچکی قبر و عظمت آسمان
در این سنگر همیشه در کنار خاکیم .........