«لطیفه ها»
89/8/6 7:44 ع
،؛1-معلم یه موجود نام ببر.
شاگرد آب جوش.
معلم آب جوش که موجود نیست.
شاگرد خودم دیدم توی جاده نوشته بود آب جوش موجود است.
2-یکی از دیوار می افته میگه خوب شد نمردم وگرنه بابام منو می کشت.
3-اولی دیروز رفته بودیم ماهی گیری یک اتفاق عجیب افتاد.
دومی چه اتفاقی.
اولی تور ماهی گیری یک دفعه سنگین شد هرچه تلاش کردم نتوانستم آن را بیرون بکشم.رفتم زیر آب
ببینم چه اتفاقی افتاده دیدم ماهی ها تور را بستن و دارن والیبال بازی می کنن
4-به یه نفر می گن این رو بخون @ می گه ای دورت بگردم.
5-یه نفر می ره خواستگاری .ازش می پرسن چه کاره ای ؟ روش نمی شه بگه قصاب.می گه لوازم یدکی گوسفند می فروشم.
6-یه نفرسگ فلج داشت.هر وقت دزد می اومد سگه رو می گذاشت تو گاری و دنبال دزده می دوید.
7-از یه معتاد می پرسن تو بیژنی میگه نه من ژن دارم.
8-یکی با گوسفنداش دعواش می شه.واسه چرا می بردشون چمن مصنوعی.
9-یکی صبح زود خاکشیر می خوره.تا شب معلق می زنه که ته نشین نشه.
10-یکی ماهی خرد می کنه یه دفعه ماهی تکون می خوره.ماهی رو می کنه تو سطل آب و بهش
می گه خفه شو بمیر.
11-یه نفر یه مار توی شیشه ی الکل می بینه .می گه وا ،همه چیز دیده بودیم جز ترشی مار.
12-یکی حواسشو جمع می کنه میره یه جای دیگه پهن میکنه.
«شعر هایی زیبا»
89/8/6 7:44 ع
در گذر گاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرند عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند وفقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ دست نا خورده به جا می ماند
cccccccccccccccccccccccccc
خورشید خانم طلای آسمونه برای زمین مادری مهربونه
زمین ما با نور اون گرم می شه دل زمین با نور اون نرم می شه
خدای پاک خالق آسمان ها خالق ابن زمین وآن زمان ها
خورشید خانم چشمه ی نور آفرید بانور او از دل خاک گیاه و گل شد پدید
شکر می کنیم خدای مهربون را داده به ما زمین و آسمون را
cccccccccccccccccccccccccccccc
در باغ دلم گرد جنون می ریزی سرسبز ترین گیاه این جالیزی
از ساقه ی تو به اسمان خواهم رفت ای دوست تو لوبیای سحر امیزی
ccccccccccccccccccccccccccccc
ای جماعت چطوره حالاتتون قربون اون فهم و کمالاتتون
گردنتون پیش کسی خم نشه از سر بنده سایتون کم نشه
راز و نیازو بندگیتون درست حساب کتاب زندگیتون درست
بنده می شم غلام در بستتون پیش کسی دراز نشه دستتون
ازلب خنده فراری نشه خدایی نکرده اشکی جاری نشه
باز یه هوا دلم گرفته امروز جون شما دلم گرفته امروز
شاپرک ها به نیش مجهز شدن غریب گزا هم آشنا گز شدن
آخ که بیابون چه شبایی داره شب تو بیبابون چه صفایی داره
شب تو بیابون خدا بساط کن اونجا بشین با خودت اختلات کن
دلم گرفته بود غصّه داشتم منم براش سنگ تموم گذاشتم
نصفه شبی به کوه تکیه کردم نشستم و تا صبح گریه کردم
ساعت الان حدود چهارونیمه غصه نخور داداش خدا کریمه
شعرم اگه سست و شکسته بستست سرزنشم نکن دلم شکستست
ای جماعت چطوره احوالتون چی مونده از صفای پارسالتون
نگین فلانی از لطیفه خسته است خدا گواهه من دلم شکسته است
با خنده ی شماست که جون می گیرم برای تک تک شما می میرم
حتی اگه فقیروبی پول باشید دلم می خواد که شاد و شنگول باشید
خونه هاتون چرا خوش اب و رنگ نیست چی شده چرا خندتون قشنگ نیست
حرف های گریه دار نمی پسندین می خواین یه جک بگم کمی بخندین؟
-یکی از ترکای ترکیه به نام ترکان روی ترک موتور یک ترکیانی با ترکه می زنه به ترکه و توی تراکم ترافیک می خوره به تیرک و کله ترکه ترک برمی داره و موتورش می ترکه و متروکه می شه.ناچار توی تاریکی اونو ترک میکنه تا رک دنیا بشه.
-یه روز یه عنکبوت قرس می خوره.فرش می بافه
-طوجه طوجه؟کلاص های آموضش ظبان فارصی افطتاه شد.
-دوتا میخ با هم ازدواج می کنن .ماه عسل می رن تو دیوار.
-نبرد رستم و لر .رستم((چنانت بکوبم به گرز گران که دیگر نیایی به مازندران))
لر((چنان ایزنم بر سرت با بلوک که ترتر برینی به گور بووت))