«شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه»
89/8/21 2:7 ع
خاندان مسلم بن عقیل از دیدگاه پیامبر علیه السلام سیدتقی قاضویعقیل پدر بزرگوار مسلم و برادر حضرت علی علیه السلام بود. روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسول اللّه ! آیا عقیل را دوست داری؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم آری، او را دو چندان دوست دارم؛ خودش را و پدرش ابی طالب را و فرزندش (مسلم) که در راه محبت فرزندت (امام حسین علیه السلام ) شهید می شود. مؤمنین برای او می گریند و ملائکه مقرب برای او صلوات می فرستند. مسلم در جنگ صفینمسلم بن عقیل از یاران حضرت علی علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بود و با رقیه دختر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج کرد. وی فردی شجاع، متواضع و عاشق خاندان اهل بیت علیهماالسلام بود و در جنگ صفین، حضوری فعال داشت؛ به طوری که یکی از بزرگان می نویسد: شأن و عظمت مسلم بن عقیل قابل توصیف نیست. او در یکی از مهمترین جنگ ها در سمت راست سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داشت. مسلم از اهل بیت علیه السلام استروزها یکی پس از دیگری سپری می شد. مردم کوفه با اشتیاق، هر روز نامه های فراوانی برای امام حسین علیه السلام می نوشتند و اعلام می کردند که ما آماده حکومت عدل شما هستیم. امام در پاسخ به نامه های آنان چنین نوشتند: «برادرم، پسرعمویم و مورد اعتمادم از اهل بیتم را به سوی شما می فرستم تا راستی سخن شما آشکار شود و...». امام حسین علیه السلام با این سخن، مسلم را در زمره اهل بیتِ خود قرار داد و با انتخاب او برای سفر به کوفه، سعادت ابدی و بهشت خداوندی را نصیب او گردانید. پیک امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در پاسخ کوفیان در دعوت از آن حضرت نامه ای نوشت و به مسلم داد. وی نامه را گرفت و به کوفه آمد. اهل کوفه از نامه امام علیه السلام و آمدن مسلم شاد شدند و او را در خانه مختاربن ابن عبیدهِ ثقفی جای دادند. مردم به دیدن مسلم می آمدند و هنگامی که وارد می شدند، مسلم نامه امام را می خواند و آن ها اشک شوق می ریختند و با او بیعت می کردند. سفارش امام به مسلمامام حسین علیه السلام هنگامی که مسلم را مأمور کرد تا به کوفه برود، به او سفارش کرد که در کوفه، به خانه معتمد و موثق ترین شخص برود. او نیز وقتی وارد کوفه شد، به خانه مختاربن ابی عبیدثقفی رفت. مختار فردی شجاع، با تقوا، خردمند و سخاوتمند بود؛ از این رو ارتباط و نفوذ مسلم بن عقیل با مردم آسانتر گردید. رسالت پنهانهنگامی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد. مردم مطلع گردیدند و مخفیانه با او رابطه برقرار نمودند. هرروز بر شمار بیعت کنندگان افزوده می شد تا آنجا که در مدت چند روز، تعداد آن ها بالغ بر چندین هزار نفر گردید. پس از آن، تبلیغ مخفیانه، خود به خود آشکار شد و مسلم زمینه را برای حضور امام علیه السلام آماده دید و برای امام نوشت که به کوفه بیاید. عبیداللّه بن زیاد و فرمانداری کوفهکوفه از شهرهای مهم آن زمان بود که برای نظام حکومتی، اهمیت فراوانی داشت. بر همین اساس، وقتی خبر ورود و تبلیغ مسلم بن عقیل منتشر و به گوش یزید رسید، چاره ای اندیشید تا شعله های قیام مردم کوفه را خاموش نماید. از این رو، فردی بی رحم و جنایتکار چون عبیداللّه بن زیاد را برای این کار شایسته دید و او را به فرمانداری کوفه گمارد. نیرنگ عبیداللّه بن زیادیزیدبن معاویه، حکم فرمانداری کوفه را به ابن زیاد داد و او را به کوفه فرستاد. ابن زیاد با حیله ای که به کار برد، مردم کوفه را غافلگیر کرد و شب هنگام وارد کوفه شد؛ در حالی که چهره خود را پوشانده بود. مردم گمان کردند حسین بن علی علیه السلام است و اطراف او را احاطه کرده و به او خوش آمد گفتند؛ اما زمانی که فهمیدند عبیداللّه بن زیاد است، متفرق شدند. عبیداللّه با استفاده از این حربه، به راحتی وارد شهر و قصر حکومتی شد. مردمان سست پیمانعبیداللّه بن زیاد والی جدید کوفه به منبر رفت و از فرجام مخالفت با یزید سخن گفت. اهل کوفه از تهدید ابن زیاد بر جان خود ترسیدند و ارتباط خود با مسلم را کم و یا به کلی قطع کردند. سست ایمانی مردمان کوفه و بی وفایی آنان، به عهد و پیمانشان، تا ابد در ذهن بیدار تاریخ به یادگار خواهد ماند. میهمان هانیوقتی خبر ورود عبیداللّه بن زیاد و سخنرانی او به گوش مسلم رسید، از خانه مختاربن ابی عبیدثقفی خارج شد و به خانه هانی بن عروه رفت. تا این زمان، نزدیک هجده هزار نفر با او بیعت کرده بودند. از این رو، برای امام چنین نوشت: همانا فرستاده به خانواده اش دروغ نمی گوید، هجده هزار نفر از اهالی کوفه با من بیعت کرده اند. وقتی نامه ام به دستت رسید، با عجله به سوی ما بیا. مردم همگی با شمایند و میلی به فرزندان معاویه ندارند. ارسال این نامه، بیست وهفت شب، قبل از شهادت مسلم بوده است. هانی بن عروه زعیم کوفههانی بن عروه پیرمردی نودوهشت ساله از بزرگان کوفه بود که مسلم را در خانه خود جای داد. او از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و از دوستداران خاندان رسالت بود. تاریخ نویسان همواره از او به نیکی یاد کرده اند. جایگاه هانی بن عروه در میان شیعههانی بن عروه در میان دانشمندان شیعه، از جایگاهی والا برخوردار است. بزرگان شیعه او را مردی بزرگوار، فاضل، خوش گفتار، سیاست مدار و شجاع خوانده اند. سیدبن طاووس از بزرگان علمای شیعه، برای او زیارتی نقل کرده که او را چنین توصیف می کند: «درود بر تو که به درجه شهدا رسیدی و سعادتمند شدی و کوشش تو در راه رضایت خدا و پیامبر بود، تا آنکه جانت را در این راه فدا کردی.» هانی سخت تر از کوهعبیداللّه بن زیاد، غلام خود «معقَلْ» را طلبید و سه هزار دینار به او داد که در اختیار مسلم بن عقیل بگذارد و به او نزدیک شود و از این راه، اخبار مسلم را به اطلاع او برساند. بنابراین مخفیگاه مسلم که خانه هانی بن عروه بود، فاش شد. مسلم که وضع را خطرناک دید، از خانه هانی بیرون آمد. مأمورین به خانه هانی ریختند و مسلم رانیافتند. سپس هانی را دستگیر و نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد هرچه حیله و دسیسه داشت، به کار بُرد تا هانی را به حرف آورد و از مخفیگاه مسلم اطلاع یابد؛ اما نتوانست. ناگزیر«معْقَل» را طلبید. تا چشم هانی به «معقل» افتاد، دریافت که جاسوس بوده است. برهمین اساس، لحن سخن او با ابن زیاد تندتر شد. ابن زیاد که خشمگین شده بود، ضربتی به او زد و لبش را شکافت و سپس او را روانه زندان کرد. تنها و غریببا زندانی شدن هانی، کاربر مسلم دشوارتر شد. تا آنجا که وقتی مسلم بن عقیل برای خواندن نماز جماعت ایستاد، نمازگزاران، پشت او، از ترس جان خود، صف ها را شکسته و آهسته گریختند. هنگامی که نماز پایان یافت، مسلم پشت سر خود هیچ کس را ندید. ناگزیر به تنهایی، کوچه های کوفه را زیر پا گذاشت. غبار غربت و غم بر دلش نشست. خسته و تشنه به درهای بسته خیره شد. جلوتر رفت و دری را باز دید. از پیرزنی که نزدیک خانه در انتظار فرزند بود، جرعه ای آب طلبید. پس از اندکی صحبت با پیرزن، به خانه او پناه برد. پاسی از شب گذشته بود، فرزند پیرزن وارد خانه شد و متوجه حضور مسلم گردید. او به طمع کسب جایزه ابن زیاد، مخفیگاه مسلم را به مأموران حکومتی اطلاع داد. محاصره مخفیگاه مسلم بن عقیلعبیداللّه بن زیاد پس از اطلاع از مخفیگاه مسلم، لشگری به فرماندهی محمدبن اشعث اعزام کرد. سربازان، خانه پیرزن را محاصره کردند. مسلم از خانه بیرون آمد و شجاعانه جنگید. محمدبن اشعث که قدرت مسلم را مشاهده کرد، از ابن زیاد نیروی بیشتر خواست. نیروهای کمکی رسیدند، همگی با سنگ و چوب و خنجر و شمشیر یورش بردند. شاخه ها را آتش زده و به طرف مسلم انداختند، تا اینکه زخم های زیاد و خونریزی شدید، مسلم را ضعیف کرد. محمدبن اشعث گفت: خودت را به کشتن نده. من تو را امان می دهم. مسلم به او حمله کرد و او گریخت. ناگهان تیری بر مسلم وارد شد و بر زمین افتاد و این گونه او را اسیر کرده، نزد ابن زیاد بردند. گریه مسلم برای مولای خودابومِخنف یکی از مَقتل نویسان، می نویسد: وقتی که مسلم بن عقیل را دستگیر کردند، «انّالِلّه و انّاالیه راجعون» می گفت و اشک می ریخت. یکی از دشمنان پرسید: از مرگ ترسیده ای و گریه می کنی؟ مسلم فرمود: خیر، من برای خودم ناراحت نیستم، بلکه برای حسین علیه السلام و اهل بیت او اندوهگین هستم. گریه ام برای امام حسین علیه السلام است که برای او نوشتم کوفه آماده حضور شماست و کوفیان بر عهد و پیمان خود استوارند! وصیت مسلم به عمر سعدوصیت در احکام اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به گونه ای که بزرگان دین اسلام بر آن تأکید فراوان کرده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: «هر کس بدون وصیت بمیرد، به مرگ زمان جاهلیت (جاهل) مرده است.» از این رو، هنگامی که چشم مسلم به عمربن سعد افتاد، به او فرمود: «بین من و تو خویشاوندی است، می خواهم به وصیت من عمل کنی. عمرسعد نخست از او روی گردانید؛ ولی ابن زیاد گفت: در خواست پسر عمویت را بپذیر. مسلم به عمرسعد گفت: از روزی که به کوفه آمده ام، هفتصد درهم قرض کرده ام. شمشیر و زره ام را بفروش و قرضم را ادا کن. وقتی کشته شدم، پیکر مرا از ابن زیاد بگیر و به خاک بسپار. نامه ای به حسین بن علی علیه السلام بنویس که به کوفه نیاید. شهید تشنههنگامی که مسلم را اسیر و وارد قصر دارالاماره کردند، تشنگی بر او غلبه کرده و توان ایستادن نداشت. اشاره ای کرد و آب طلبید. ابتدا ممانعت کردند، ولی بعد ظرفی آب به او دادند. هنگامی که خواست، آب بنوشد، ظرف از خون چهره او پر شد. آن گاه فرمود: «اگر مقدور بود، از این آب می نوشیدم. معلوم است که این آب قسمت من نیست ». سپس تشنه به بالای قصر برده شد و گردن بر لب تیغ جلاد نهاد. مسلم بن عقیل سفیر امام حسین علیه السلام چون مولای خود، با لب تشنه شهید شد. شهادت مسلم و هانیبه دستور ابن زیاد حکم قتل مسلم و هانی صادر شد. آن ها را بر بام قصر برده و گردن زدند. سرها را نزد ابن زیاد آورده و بدن ها را به پایین پرتاب کردند. مردم یعنی بیعت کنندگان دیروز، تماشاچی امروز بودند. پراکنده شده و راه خانه هایشان را در پیش گرفتند. عبیداللّه سر مسلم را برای یزید فرستاد و دستور داد بدن هانی و مسلم را با طناب ببندند و در کوچه های شهر روی زمین بگردانند. |
«گزیده بیانات مقام معظم رهبری در مورد دعا و روز عرفه»
89/8/21 1:11 ص
اقبال بزرگى که شما جوانان آوردهاید،
این است که در دوره حاکمیت اسلام هستید...
اقبال بسیار بزرگى است. خوشا به حالتان!
کمااینکه، حضرت امام حسین علیهالسلام،
در «دعاى عرفه» خدا را شکر مىکند که
در دولت کفر به دنیا نیامده است.
*دولت اسلام
اقبال بزرگى که شما جوانان آوردهاید، این است که در دوره حاکمیت اسلام هستید. بعضى در این دوره متولد شدهاید و بعضى در این دوره، جوانىتان را گذراندهاید و این، اقبال بسیار بزرگى است. خوشا به حالتان! کما اینکه، حضرت امام حسین علیهالسلام، در «دعاى عرفه» خدا را شکر مىکند که در دولت کفر به دنیا نیامده است. (چون ایشان در دولت پیغمبر به دنیا آمدند.) آرى! این قضیه آنقدر عظمت دارد که امام حسین، آن هم در دعاى عرفه خدا را شکر مىکند که او را در دولت کفر به دنیا نیاورده و در دولت اسلام به دنیا آورده است. (15 بهمن 1379)
*توجه به ترجمه ادعیه
من به جوانها قویا توصیه میکنم که به ترجمه این دعاها توجه کنند. این دعاهاى عرفه و ابىحمزه، پر از معارف است. (نماز جمعه تهران 21 مهر 1385)
* از دست ندهید...
فردا، روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ به خصوص شما جوانها قدر این روزهاى بزرگ و این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطه با خداست که سینهها و دلها را منشرح مىکند؛ راه را براى انسان باز مىکند؛ عزم و اخلاص به انسان مىدهد؛ به کارها برکت مىبخشد؛ توفیق الهى را بر سر انسان سایهگستر مىکند و نتیجه آن، پیشرفت در خط اصیل ارزشهاى اسلامى است. این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید. (دیدار عمومى مردم قم 19 دیماه 1384)
*بهترین خواستهها برای انسان
دعاهایى که از ائمه رسیده است، بهترین دعاهاست. اولا خواستههایى در این دعاها گنجانده شده است که به ذهن امثال ماها اصلا خطور نمىکند و انسان از زبان ائمه (علیهمالسلام) آنها را از خدا طلب مىکند. در دعاى ابوحمزه و دعاى افتتاح و دعاى عرفه بهترین مطالبات و خواستهها براى انسان مطرح مىشود؛ که اگر انسان اینها را از خدا بخواهد و بگیرد، مىتواند براى او سرمایه باشد. ثانیا در این دعاها مایههاى خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بیانى ادا شده است که دل را خاشع و نرم مىکند. با عبارات فصیح و بلیغ، عشق و شیفتگى و شوق در این دعاها موج مىزند. انسان باید این دعاها را قدر بداند و از آنها استفاده کند. (نماز جمعه تهران، 29 مهرماه 1384)
*تعلیمات ادعیه به مردم
چرا ما مردم را به سطحىاندیشى و عوام بودن متهم مىکنیم؟ چون عواطف جوشان دارند؟ این از امتیازات مردم ماست؛ بهخاطر ولایت ائمه اطهار (علیهمالسلام) است؛ آنها ما را اینطورى بار آوردهاند؛ هم با تعلیماتى که به ما دادهاند ـ این دعاى عرفه، این دعاى کمیل، این دعاهاى صحیفه سجادیه، این معارف عاطفهبرانگیز و احساس برانگیز ـ هم با خاطرههاى خودشان. ماجراى شهادت حضرت ابىعبدالله، عاشوراى ما، دهه محرم ما و دهه فاطمیه ما را دیگر مسلمانها ندارند؛ ما داریم. (دیدار مسئولان ادارى و اجرایى استان کرمان، 19 اردیبهشت 1384)
*زمزمه محبتآمیز با پروردگار
بعد مىرسیم به مسأله پاکیزه بودن اخلاقى و پاکیزه بودن عملى، که در سایه تدین بهدست مىآید؛ این هم خودش عالمى است. لذتهایى در زندگى انسان وجود دارد که قابل توصیف نیست و با هیچ ابزار مادى هم بهدست نمىآید. لذت انس با خدا، لذت ذکر، لذت لحظهاى که شما احساس مىکنید در حال نماز یا در حال دعاى عرفه یا در حال دعاى کمیل دارید با مرکز زیبایىها و نیکىها و آفریننده همه اینها در خلوت حرف مىزنید ـ توى جمع هستید، اما با او احساس خلوت مىکنید ـ لذت بسیار بالایى است؛ دیریاب و کمیاب است؛ اما لذت بسیار عجیبى است. قاعدتا شماها هم این را تجربه کردهاید. گاهگاهى همه انسانها این حالت را تجربه مىکنند؛ براى آنها مواردى پیش مىآید و لحظهاى، دقیقهاى و یا ساعتى این لذت را احساس مىکنند. مشکل ما این است که بهخاطر آلودگىها و گرفتارىهاى دوروبرمان نمىتوانیم آن لحظه را ادامه دهیم؛ اما در آن لحظه اگر زیباترین چیزها را هم بر شما عرضه کنند، میل و رغبتى ندارید؛ دلتان مىخواهد در همان خلوت انس با خدا و تبادل زمزمه محبتآمیز با پروردگار وقت خود را بگذرانید. (دیدار اعضاى جامعه اسلامى دانشجویان، 15 بهمن 1383)
*با تقواى خودت مرا خوشبخت کن
باید به خداى متعال توکل کنید و تقواى الهى را هم از او بخواهید. چند روز پیش در دعاى مبارک امام حسین علیهالسلام در روز عرفه، خواندید: «اللهم اجعلنى اخشاک کأنى اراک و اسعدنى بتقویک و لا تشقنى بمعصیتک».«و اسعدنى بتقویک»؛ با تقواى خودت مرا خوشوقت و خوشبخت کن. «ولاتشقنى»؛ با معصیت خودت مرا بدبخت نکن. باید از خدا تقواى الهى را خواست. انشاءالله توجهات و رحمت خداى متعال هم به سمت شما نازل است. (دیدار اعضاى سازمان عقیدتى ـ سیاسى نیروى انتظامى، 7 اسفند 1380)